مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

اقا زاده

هفته بیست ونهم

 دیروز رفتم شهر مطب دکتر زنان زایمان  خانم دکتر اسماعیلی  بعد از اینکه فشار و وزنم را چک کرد رفتم برای سونو که گفت: الان هفته بیست ونه هستی و جنین00 16 وزن داره که عالیه  من در مورد زایمان پرسیدم و چون در جریانه که سزاریانی هستم گفت انشالله اخر فروردین بیا تا سونو انجام بدم و تاریخ دقیقش را برات بگم(  ولی تاریخ سزاریان را میگم 18 اردیبهشت ) ولی باید  دوباره چک بشی تا تاریخ دقیقتر بدست بیاد  خدایا بازم ممنونم که بارداری سختی  نداشتم  ممنونم که مرا لایق دونستی یکی از فرشته های پاکت را به من بسپاری ...
7 اسفند 1391

نوبت بهداشت در هفته بیست و ششم

 سلام وروجکم   میدونم خیلی وقته نیومدم باهات حرف بزنم   و در مورد مراقبتی که در هفته گذشته  رفتم بهداشت برات توضیح بدم اخه یه مسافرت یهویی پیش اومد که برات توضیح میدم.  پنج شنبه 19 بهمن نوبت بهداشت داشتم  من که نمیدونستم هفته چندم بودم  رفتم که در کمال نا باوری وزنم 81 شده بود ماما گفت داری وزن زیاد میکنی اما خیلی نگران کننده نیست  بعدش فشار گرفت و یه چند سوال دیگه.بعدش نوبت صدای تلپ تلپ  قلب تو بود  که من عاشق صداشم که قربونش برم  بازم ماما کلی گشت تا تونست پیدات کنه و من نگران  نه خیلی هم نگران نبودم چون وقتی داشت  وزنم میکرد یه تکون حسابی خوردی و فهمیدم حا...
4 اسفند 1391

داداش جونم

جونمی جوووووووووووووووووون فقط60روز مونده که به آرزوم برسم داداشی جوووووووووووووووووونم به من میگن خوشحال هفت عالم از دیروز تا حالا دارم دارم یکی یکی روزارو میشمارم تاتو بیای کنارم   ...
3 اسفند 1391

جواب ازمایش قند بارداری

پریروز رفتم ازمایش  دیابت بارداری را که معمولا در ماه هفت انجام میشه را انجام دادم و وقتی دیروز رفتم جوابش را گرفتم قندم بالا بود ما ما گفت باید زیر 140 باشه ولی من 144 بودم و گفت دوباره باید بری ازمایش انجام بدی  ساعت 7:30 رفتم بهداشت  باید ناشتا می بودم بعد از اینکه خون گرفت  دو بسته پودر قند داد دستم که باید  با لیوان اب حل میکردم و میخوردم و سه بار هر یه ساعت یه بار برم و ازمایش را انجام بدم  که ساعت یه  ربع به 9 رفتم و برگشتم خونه تا دوباره یه ربع به 10 برم و دوباره برگردم یه ربع 11 اخرین مرحله را برم و انجام بدم  وای نمیدونی چقد پودر قند بی مزه ست فکرشو کن با معده خالی اونم صبح زود یه لیوان...
30 بهمن 1391

انتخاب اسم نی نی

از همون روزی که امید داشتم یه کوچولو تو دلم باشه و گفتم خدا اگر صلاح دونست و یه پسمل بود دلم میخواد اسمشو بزاریم آقا رضا که با موافقت همسر عزیزم مواجه شدم.  وقتی هم رفتیم سونو و پسمل بودنش  تایید شد سرورم گفت بیا یه پیشوندی جلو اسمش بزاریم که بلاخره با علیرضا به سرانجام رسید اینجوریه که وقتی علیرضا تو دلم اروم نمیگیره و تکون میخوره  رضا صداش میزنم   و فکر نکنم دیگه تغییر کنه گر چه تو خونه ماهمه نظرمیدن ولی یه وقت دیدی پدر خانواده نظرش تغییر کردو آنرا وتو کرد که انشااله اینجوری نمیشه ..... ...
10 بهمن 1391

دنیا اومدن نی نی دایی مهدی

میدونم دیر شده اومدم خبر به دنیا اومدن  نی نی دایی مهدی را بهت بدم ولی اصلا این چند روز گذشته به فکرم نرسید بیام خبرشو تو وبت بنویسم تا اینکه الان یهو رفتم به فکر نی نی گفتم  بیام و بهت خبر بدم که نی نی دایی مهدی که اسمشو گذاشتن ماهان 20 دی به دنیا اومده و ما هنوز نتونستیم ببینیمش و فکر نکنم تا 5 یا 6 ماهگی بتونیم ببینیمش که اون موقع  انشالله خودت هم به دنیا اومدی و میریم به دیدنش انشالله فکر کنم یه 4 ماهی از تو بزرگتر باشه و انشالله میشین همبازی همدیگه گرچه ما از هم دوریم و هر کدوم تو یه استان دیگه زندگی میکنیم وخیلی کم همدیگر را میبینیم ولی بازم دلم خوشه که سه چهار ماهی یه بار هم میتونیم همدیگر را ببینیم ...
6 بهمن 1391

َشب یلدا با نی نی

دیشب  برای شب یلدا خونه خاله سمیرا  دعوت بودیم .تازه برای بابایی هم       سالگی گرفتیم البته یه کم زودتر .   هفتم تولده بابایی بود ولی من گفتم تا همه جمعیم  یهو برای بابایی هم یه کیک بگیریم .شب خوبی بود و خوش گذشت گرچه خاله اذیت شد و حسابی تو زحمت افتاد  . اونجا هم به فکرت بودم پسر گلم وبا خودم میگفتم انشالله یلدای دیگه تو هفت  هشت ماهه ای و اوج فضولی  نمیزاری چیزی رو زمین بمونه  اینم  یه عکس از شب یلدا و ابجی مهدیه  اونیه که بزرگتره تو ادامه مطلب ...
4 بهمن 1391

هفته نمیدونم چندم

واقعا دیگه نمیتونم حساب کنم تو هفته چندم هستم اخه تو ولایت ما اصلا تو هفته سر در نمیارن باید بگیم مثلا پنج ماه ده روز  منم  دیگه رو همین حساب میرم جلو و به نظرم باید امروز  پنجماه و چهارده روزم باشه  با تکونایی که  وروجک  میخوره میدونم که حالش شکر خدا خوبه  و داره اون تو خوش میگذرونه  غافل از اینکه خیلی ها منتظرن زود این چند ماه باقی مانده به سلامت بگذره  و چشممون به جمالش روشن شه الهی قربونت برم         ...
3 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد