مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

اقا زاده

هفته هشتم

عزیزم من هر چه هم ویار داشته باشم بازم راضیم برای داشتنت خیلی بی صبری کردم الان هر چه باشه  با جون و دل میپذیرم عزیز دل مامانی این هفته معده ام خیلی اذیتم میکنه نمیتونم حتی یه دل سیر اب بخورم زودی معده ام پر میشه و سوزش میگیره مجبور شدم برم پیش ماما گفت تنها راه حل خوردن شربت معده بعد از غذاست مجبورم دیگه  باید بخورم اخ خدا جون  بازم ممنونم ازت  
28 دی 1391

هفته دوازدهم

به پاس وجود عشقی دوباره و روحی تازه در درونم و به پاس تمام زیبایی های هستی و تمامی الطافی که پروردگار مهربانم به من ارزانی داشت ، طلوع دوباره ام را جشن می گیرم . تولدی دوباره از جنس نور ، عشق و تمامی زیبایی ها . و اینک تمام اندیشه ی من این است : آیا لایق این همه مهربانی محبت و عشق هستم ؟ آیا می توانم از پس مسئولیتی چنین خطیر برآیم ؟ آیا ..... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
28 دی 1391

بدون عنوان

تو سالهای قبل خیلی رفته بودم حرم اقا امام رضا ولی این بار خیلی فرق میکرد یه جورایی این بار با دل شکسته رفته بودم و با دل شکسته  وبا همون بغضی که توگلوم بود رفتم حرم و از امام رضا خواستم...... خواستم که اگه به صلاحمه یه نی نی بهم بده که خیلی زود جوابم داد خیلی دوستت دارم اقا برام دعا کنین تا تا اخر نی نی باهام باشه و یه نی نی  سالم و صالح نصیبم بشه
28 دی 1391

هفته هفتم

چند روز اول که فهمیدم نی نی تو دلم هست: شادی .نشاط . ناباوری. اما این روزا: بدنم و روحم داره میپذیره یه نی نی توش باشه.   خدایا شکرت به خاطر زندگی خوبم و همه چی دوستت دارم عزیز مامان  
28 دی 1391

خوش اومدی کوچولو

خوش اومدی کوچولو ی من .هورا بالاخره منم مامان شدم .5مهر رفتم پیش دکتر زنان کفت برو بخواب تا وضعیت حاملگیت را ببینم بعد از کلی سوال  و سونو کردن گفت قلب نی  نی هم شکل گرفته اشک در چشمانم حلقه زد . لطفا تا 9 ماه همانجا محکم بچسب هوس زود اومدن نکنی   
28 دی 1391

ممنونم خدا

ای خدا خیلی بزرگی این بنده توهه که کم طاقت و کم حوصله هست  ممنونم از اینکه منو لایق دونستی  و یکی از فرشته هاتو گذاشتی تو دل این بنده حقیرت
28 دی 1391

دیدن دو خط قرمز و پی بردن به معجزه

 شب بیستم ساعت 10/30 برای قدم زدن  تنهایی رفتم بیرون دیدم داروخانه روبروی مهمانسرایی که اونجایی بودیم هست انگار یکی کشوندم اونجا بی اختیار وارد داروخانه شدم ویه بی بی چک گرفتم و اومدم تو اتاق و همون موقع تست امتحان کردم اولش یه خط نشون داد داشتم نا امید میشدم که دیدم یک خط دیگه هم ظاهر شد اصلا باورم نمیشد دستم میلرزید و رفتم تو اتاق به شوهرم نشونش دادم  و گفتم چند خط مبینی که گفت دوتا  گفتم شاید اشتباه باشه دوباره لباس پوشیدم و رفتم یک تست دیگه گرفتم که صبح زود امتحانش کنم. شبش که اصلاخوابم نبرد تا اینکه ساعت 5 بلند شدم و تست گذاشتمو دوباره دو خط ظاهر شد. اینجا بود که عیدی ام را از امام رضا گرفتم   &nb...
28 دی 1391

رفتن به مشهد الرضا و معجزه

از ماه مبارک رمضان که مهمانسرا  رزرو کردیم در این فکر بودم که همون موقع باید پرید بشم و ناراحت از اینکه نتونم برم زیارت.  تصمیم گرفتم برم بهداشت و با ماما صحبت کنم که میتونم برای یک ماه قرص  ال دی بخورم و برایم ضرری نداره که گفت نه .برگشتم و همسایمون و دوستم که مشهدی هست گفت به نظر من بیا و قرص نخور شاید اینماه قسمت شد و خواستی حامله بشی تو دلم افتاد قرص نخورم. 18 برج وقت پریدم بود و باید 17مشهد باشیم 16 حرکت کردیم هی منتظر بودم پرید شم  تا اینکه گذشت تا 20 که باید فرداش مهمانسرا را تحویل بدیم
28 دی 1391

بدون عنوان

دلم گرفته از بازی زمانه از روزهای تکراری...... منتظرم منتظر یک ندا یه معجزه که بگه تو در راهی.... انتظار گلویم را میفشارد انگار دیگه نمیتونم  نفس بکشم... به کدامین گناه داره اینگونه مجازات میشوم.... دلم هوای تو را دارد
28 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد