مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 22 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

اقا زاده

سالی که برای من عالی بود

سال 91 هم داره تموم میشه برای بعضی ها خوب و برای بعضی ها بد به هر حال گذشت برای من که سالی پر برکت بود هنوز  5 ماه از سال (91) نگذشته بود که در کمال ناباوری برا ی بار دوم  باردار شدم و خدا بهم نشون داد که هر موقع مصلحته  بدونه  اینکه طرف خبر داشته باشه  دامنشو سبز میکنه  یکیش من بودم که به عین به چشم دیدم گر چه  این چند سال به هر دکتری که بود سر زده بوده و جواب نگرفتم و خسته و ناامید غافل از اینکه دکتر همه مریضا خودشه و باید به خودش  تکیه کرد و امیدوار بود  که شاید من غافل بودم   انشالله سال 92 اغاز خوبی و خوشی ها باشد برای همه عزیزان و همچنین برای من و خونواده ام . تقریبا...
27 اسفند 1391

هفته سی و یکم

 امروز نوبت مراقبت بارداری داشتم رفتم بهداشت  بعد از سوال و جواب ها ماما فشارم را گرفت که 10 بود و گفت خوبه  . رفتم رو وزنه که وزنم 82 بود که ماما گفت  وزن اضافه نکردی باید برنج و ماکارونی بیشتر بخوری و  5 فروردین بیا تا دوباره وزنت کنم ببینم اضافه کردی یا نه  صدای قلبت هم  که قربونش برم مث همیشه خوب بود که انشالله همیشه همینطور باشه
24 اسفند 1391

پانزدهمین سالگرد ازدواج

 دیشب پانزدهمین سالگرد ازدواجمون بود در حالی که تو را  هشت ماهه تو دلم دارم   با این تکونی که تو میخوری و همش به مامانی لگد میزنی میدونم جات تنگه و زود دوست داری بیای به این دنیای خاکی  عزیزم  یه کم دیگه تحمل کن دیگه چیزی نمونده منم دارم روز شماری میکنم دیگه حسابی دلم برات تنگ شده و دلم میخواد زود بیای تا  خونه را شلوغ کنی اخه ابجی مهدیه خیلی دختره ارومیه و سرش تو کاره خودشه تو باشی منم سرگرم میشم و مجبور نیستم از صبح ساعت 7 تا 12.5 تنها تو خونه باشم تا بابا و مهدیه برگردند   ...
22 اسفند 1391

این روزا

سلام جوجو جیگررررررر  وقتی اخرای ماه سه را داشتم میگذروندم و وارد ماه چهار میشدم که برای بار اول تکون خوردنت البته به صورت قل خوردن مث ماهی تو دلم حس کردم گفتم خدایا یعنی میشه برسم به ماههای اخر و تکون خوردنش از رو شکمم حس کنم ( یه جورایی میترسیدم که بارداریم نرسه تا اخر) تا اینکه الان به لطف خدا مدتیه به اون مرحله رسیدم  و خدارا شکر گذارم  الهی من قربونش برم اینقد تکون میخوری که حتی اگه زیر پتو هم باشم و کسی کنارم باشه میتونه ببینه و با هر تکونت دلم غش میره و میگه خدایا هر چه زودتر این دوماه هم بگذره و بتونم تو را توبغلم بگیرم
12 اسفند 1391

هفته بیست ونهم

 دیروز رفتم شهر مطب دکتر زنان زایمان  خانم دکتر اسماعیلی  بعد از اینکه فشار و وزنم را چک کرد رفتم برای سونو که گفت: الان هفته بیست ونه هستی و جنین00 16 وزن داره که عالیه  من در مورد زایمان پرسیدم و چون در جریانه که سزاریانی هستم گفت انشالله اخر فروردین بیا تا سونو انجام بدم و تاریخ دقیقش را برات بگم(  ولی تاریخ سزاریان را میگم 18 اردیبهشت ) ولی باید  دوباره چک بشی تا تاریخ دقیقتر بدست بیاد  خدایا بازم ممنونم که بارداری سختی  نداشتم  ممنونم که مرا لایق دونستی یکی از فرشته های پاکت را به من بسپاری ...
7 اسفند 1391

نوبت بهداشت در هفته بیست و ششم

 سلام وروجکم   میدونم خیلی وقته نیومدم باهات حرف بزنم   و در مورد مراقبتی که در هفته گذشته  رفتم بهداشت برات توضیح بدم اخه یه مسافرت یهویی پیش اومد که برات توضیح میدم.  پنج شنبه 19 بهمن نوبت بهداشت داشتم  من که نمیدونستم هفته چندم بودم  رفتم که در کمال نا باوری وزنم 81 شده بود ماما گفت داری وزن زیاد میکنی اما خیلی نگران کننده نیست  بعدش فشار گرفت و یه چند سوال دیگه.بعدش نوبت صدای تلپ تلپ  قلب تو بود  که من عاشق صداشم که قربونش برم  بازم ماما کلی گشت تا تونست پیدات کنه و من نگران  نه خیلی هم نگران نبودم چون وقتی داشت  وزنم میکرد یه تکون حسابی خوردی و فهمیدم حا...
4 اسفند 1391

داداش جونم

جونمی جوووووووووووووووووون فقط60روز مونده که به آرزوم برسم داداشی جوووووووووووووووووونم به من میگن خوشحال هفت عالم از دیروز تا حالا دارم دارم یکی یکی روزارو میشمارم تاتو بیای کنارم   ...
3 اسفند 1391

جواب ازمایش قند بارداری

پریروز رفتم ازمایش  دیابت بارداری را که معمولا در ماه هفت انجام میشه را انجام دادم و وقتی دیروز رفتم جوابش را گرفتم قندم بالا بود ما ما گفت باید زیر 140 باشه ولی من 144 بودم و گفت دوباره باید بری ازمایش انجام بدی  ساعت 7:30 رفتم بهداشت  باید ناشتا می بودم بعد از اینکه خون گرفت  دو بسته پودر قند داد دستم که باید  با لیوان اب حل میکردم و میخوردم و سه بار هر یه ساعت یه بار برم و ازمایش را انجام بدم  که ساعت یه  ربع به 9 رفتم و برگشتم خونه تا دوباره یه ربع به 10 برم و دوباره برگردم یه ربع 11 اخرین مرحله را برم و انجام بدم  وای نمیدونی چقد پودر قند بی مزه ست فکرشو کن با معده خالی اونم صبح زود یه لیوان...
30 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد