ورود به 22 ماهگی
قربونت برم که دیگه کم کم داری دوساله میشی .به قول ابجی مهدیه انگار همین دیروز بود که دنیا اومدی چه زود گذشت 22 ماه از ورود قشنگت به زندگی ما سه نفر
با اینکه هنوز درست حرف نمیزنی اما من خوب زبونت را متوجه میشم و هر طور باشه ما را متوجه میکنی ببینیم منظورت چیه.همه ی حرف های ما را متوجه میشی بابایی جرات نداره بگه جوراب با شلوار من رو بیار که هر جا باشی بدو بدو میری جواربشو میاری و میگی اداره.با اینکه بابا با لهجه خودش چیزی از ما بخواد اما بازم اقازاده باهوش من متوجه میشه و بدو بدو میره دنبال اون وسیله
برا خوابیدن که دردسر داریم آقا باید اول بره ملافه باباشو بیاره و تلویزیون یا لامپی اگه روشنه خاموش کنه بعد خیالش راحت بشه که بابایی هم میخواد بخوابه اونوقت بیاد تو اتاق بخوابه
از ابجی بیچاره چی بگم که آرزو داره بتونه بی دردسر بره تو اتاقش. قبلا اینقد آجی آجی میکردی یا میزدی به در تا آبجی در برات باز کنه اما تازگی ها دیگه دستش به دستگیره در میرسه و خودش در باز میکنه.
ما هم که هر چی کفش و دمپایی داریم باید قایم کنیم!که تو پات نکنی و ...
پسرم پاهات چه گندس
کفش های 1 سال تا 22 دوماه