مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

اقا زاده

شاید خدایی نکرده برای شما هم اتفاق......

1393/1/27 10:18
نویسنده : مامان خدیجه
769 بازدید
اشتراک گذاری

از وقتی بچه بودم همیشه از اطرافیان در مورد خطرناک بودن زودپز چیزهایی میشنیدم ولی در عالم بچگی زودی یادم میرفت تا دوباره بعد مدت ها بحث تو جمع خانوادگی از ترکیدن زودپز فلانی به گوشم میرسید اما بازم...

 تا عید امسال اون رویاهای عالم بچگی را به چشم دیدم:

عید که رفتیم خونه بابام اینا حرف از ترکیدن زودپز خونه عمو محمد بود و برای سلامتی زن عمو خدا را شکر میکردن .مژه

از قرار معلوم زن عمو زودپز را میزاره رو اجاق گاز و خودش مشغول ظرف شستن میشه که به قول خودش بعد از چند دقیقه صدایی شبیه بمب میشنوه که خودشو پرت میکنه تو هال تا ببینه چه خبره که بعد از چند دقیقه یادش میفته که زودپز رو اجاق گاز بوده و وقتی میره تو اشپزخونه با این صحنه مواجه میشه

http://www.niniweblog.com/upl/dararezoye1/13976260722.jpg

 فکر کنم خانواده من  با دیدن  این صحنه دیگه تا عمر دارن از این زودپز های غیر استاندارد استفاده نمیکننقهقههقهقهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان گلها
27 فروردین 93 14:17
وااای یکی از آشناهای ما زودپزش ترکید و نصف بدنش سوخت. بنده خدا چه زجری کشید. این زودپزا واقعا" خطرناکن. خدا را شکر به خیر گذشته
مامان آنیتا(آنیتا بهار زندگیمون)
28 فروردین 93 0:37
امان امان از دست این زودپزها چند وقت پیش واسه خاله من هم ترکید و شیشه روشناییشونو شکوند و درش با محتویاتش رفته بود بالا پشت بوم.
مامان مهدی
29 فروردین 93 15:19
چه کرده این زود پززززز! خدا رو شکر به خیر گذشته.واتفاقی برای خودشون نیفتاده.
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
31 فروردین 93 0:17
وااااااااای چه وحشتناک باور کن منم همیشه اضطراب رو دارم همیشه از زود پز می ترسم چقدر دلم می خواد یکیشو بخرم ولی خیلی می ترسم خدا بهشون رحم کرده من از این داستانها خیلی شنیدم باید یه صدقه می دادن
اعظم مامانه زهرا
31 فروردین 93 0:26
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
31 فروردین 93 0:40
من یه خاطره از این زود پز دارم دلم می خواد بگم فکر کنم دوم سومِ دبیرستان بودم یه بار عشقم کشید خودم خورشت قیمه درست کنم اونم تو زود پز به مامانم اصرار کردم اجازه داد وخودشون با خیال راحت رفتن تو حیاط با یکی دوتا از همسایه هامون مشغول حرف زدن شدن ومن که بعد گذاشتن رو اجاق پیششون نشستم واز حرف وحدیثهاشون بهره می بردم که ناگهان یادم اومد که نکنه زود پز آبش تمام بشه وبسوزه وقتی رفتم تو آشپزخانه با سرعت زیرشُ خاموش کردم وگذاشتم وسط اشپزخانه با عجله شروع کردم سرشو باز کردن غافل از اینکه چه کار خطرناکی وباید بذارم هواش خارج بشه هنوز کامل باز نکرده بودم که سر زودپز از زیر دستم در رفت وگرفت تو سقف ومحکم افتاد کنارم بعد زودپز حالت دورانی دورم می چرخید منم نشسته بودم دستمو گذاشتم رو سرم وسرمو وسط زانوهام گرفتم تااینکه زود پز از حرکت ویستاد نمی دونی چه شکی بهم وارد شده بودهمش منتظر بودم بلند شه بگیره تو سرم بعد هم که به مرگ فکر می کردم وقتی چشمامو باز کردم دیدم تونیک شلوار سفیدی که تنم بود زرد زرد شده بود،تمام دیوار وسقف وکف آشپزخانه خورشتی بود ولی از بس وحشت کرده بودم هیچ سوزش وگرمای خورشت رو احساس نمی کردم چون حیاط ما بزرگ بود صدابه گوش مامانم اینا نرسیده بود وقتی با اون وضعیت رفتم پیششون همه از تعجب جیکشون در نمیومد وهمه دهانشون وامونده بود فقط نگام می کردن بعد که زبون باز کردن گفتن چی شده مامانم از نگرانی بیچاره رنگش مثل گچ سفید شده بود فقط یه معجزه بود که با این ندانم کاریم بلایی سرم درنیامدخلاصه دیگه از اون روز به بعد از زود پز می ترسم قصد می کنم بخرم ولی باز پشیمون میشم حالا که این صحنه رو دیدم دیگه عمرآ که بخرم
مامان خدیجه
پاسخ
وای خدا را شکر که به خیر گذشته بوده و گرنه ما دیگه کجا ناهید خانم داشتیمالبته از این زودپزها خطر ناکن و گرنه من از این جدیداش دارم اگه ابش هم تموم شه اتفاقی نمیفته
ناهید مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
4 اردیبهشت 93 0:05
عزیزمی ناهید زیاد ه فقط کافیه بگردید زود پیدا میشه فدات بشم عزیزم میشه مارکشو اندازه شو بهم بگی قیمتش بگید در چه مایه هایی هست؟خیلی دوست دارم یکیشونو بگیرم مرسی گلم
مامان خدیجه
پاسخ
باشه حتما برات میفرستمش
مرتضی
14 اردیبهشت 93 11:15
با سلام به منظور افزايش بازديد کنندگان و همچنين افزايش رتبه گوگل و الکسا لطفا ما را با نام نرم افزار حسابداري قرض الحسنه بايوتک" و آدرس http://www.biotechsoft.ir در پيوند هاي وبلاگتان معرفي نماييد سپس اطلاع دهيد تا شمارا لينک کنيم با تشکر گروه نرم افزاري بايوتک
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد