علیرضا و سرسره بازی
دیروز رفتیم یه شهر نزدیک ولایتمون تا بچه ها بتونن یه کم تو پارک بازی کنن هم بابایی موهاشو اصلاح کنه
تقریبا به خاطر شغل و موقعیتش چون شهر کوچیکه نمیشه اینجا برن ارایشگاه و پارک درست درمونی هم نداره که اگه هم داشت ما نمیتونستیم بریم هر چند مدتی بچه ها را میبریم شهر نزدیکمون که بازی کنن
داشتیم با علیرضا تاب بازی میکردم که دیدم از دست و پا زدن افتاد و ساکت نشسته که حدس زدم خوابش میاد بله بعد از اندکی خوابش برد
اینم چند تا عکس:
قربونش برم که چه ذوقی میکرد وقتی سرسره میرفت
اینجا هم خیلی شیطونی میکرد گفتیم زندانیش کنیم ولی اون زرنگتر از این حرفا بود زودی پرید پایین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی