دو روز مهمانی
دو روزی تصمیم گرفتیم با بچه ها تنهایی بدون همسری بریم خونه یکی از دوستام
با اینکه بیشتر از 100کیلومتر با ولایت ما فاصله نداره اما ولایت ما زمستون با تابستونش فرقی نداره اما این شهر تا برج 2 باید بخاری روشن کنند
اینم اقا علیرضا که جاش تو سفره بود این دو روز
پاییز راقشنگ میشد دید تو این شهر سرد
با وجود بچه کوچیک و هوای سرد اما نهار را برداشتیم رفتیم به باغ
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی