چهل دو روزگی علیرضا
امروز در حالی چهل و دو روز علیرضا شد که پدر و مادرم به خونه و زندگی خود برگشتند
یه جورایی بهشون عادت کرده بودیم صبح وقتی داشتند میرفتند بغض راه گلومو گرفته بود و نمیتوانسم درستی خداحافظی کنم و بلاخره باید میرفتند ازت ممنونم مادر خوبم
امروز خاله شوهرم بنده خدا از ولایت اومدند اینجا وفعلا مهمان داریم . وقتی علیرضا هفت روزه بوده مهمان داشتیم تا هنوز که ادامه دارد ببینم نفر بعدی کی نوبت بگیره .
پناه بر خدا مهمان حبیب خداست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی