مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

اقا زاده

سفرنامه شمال1

1393/3/25 12:45
نویسنده : مامان خدیجه
557 بازدید
اشتراک گذاری

 

چند مدتی بود که احساس کردیم به یه مسافرت چند روزه به غیر ولایت خودمون(بوشهر )نیاز داریم و تصمیم به این گرفته شد یه سر بریم شمال و برگشتنی هم یه سفر یه روزه به اصفهان بریم اخه مهدیه وقتی کوچیک بود به اصفهان رفته بود و الان دلش میخواست بره اصفهان را بگردهخندونک

خب بعد از ظهر 13 خرداد راه افتایم و شب را مهریز (یکی از شهرهای یزد)خوابیدیم و صبح از مسیر یزد به گرگان به راه خود ادامه دادیم

از مسیر یزد به دامغان همش کویر بود یه کویر زیبا و بدون اب و درخت و حتی دریغ از یه بوته که بشه  زیر سایه اش صبحانه ای صرف کرد تا بلاخره از دور یه اب انبار قدیمی دیدیم که یه خانواده هم در سایه اش اتراق داشتند اما ما هم گفتیم میریم و کنار اونا صبحانه میخوریم

علیرضا در کنار اب انبار به استراحت برداخته بود!

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14027722170.jpg

کویر را بنگریدخسته

دقیقا بعد دامغان بود که ما باران شدیدی شروع به باریدن کرد ما هم که از کویر خسته شده بودیم و داشتیم از سرسبزی ها لذت میبردیم  حدودا 20 کیلومتری ساری بود که اقا خسته شد و نگه داشت تا ابجوش بخریم و چایی بخوریم تا خستگیمون از بین بره  بعدش که راه افتادیم دیدیم تو مسیر ترافیکه گفتیم ای کاش جوری نشه که بخوایم معطل بشیم . دیدیم ماشین ها برگشتن گفتن جاده رو سیل برده و ممکنه حتی 4 روز طول بکشه

اما شایعه بود و بعد از تقریبا یکساعت و نیم راه باز شد ترافیک سنگین بود ولی با هر زحمتی شد تونستیم رد شیم

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14027722443.jpg

علیرضا هم از این معطلی حوصلش سر رفته بود و....

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14027722291.jpg

وقتی رسیدیم ساری سیل بود ...

بقیه مطالب در ادامه مطلب

مقصدمون بهشهر بود و حدودا ساعتای ده به بهشهر رسیدیم

و صبح تصمیم گرفته شد با دوستا بزنیم بریم به روستا!(از جمله شعر های آبجی مهدیه)

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028109741.jpg

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028189376.jpg

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028112030.jpg

وایستادیم تا کمی خستگیمون گرفته شه که پدر و پسر تصمیم گرفتن از آب اون چشمه که نزدیکی اون حوالی بود آب بخورن

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028109936.jpg

بخاطر بارندگی یه کم از مسیر روستا خراب بود و پیاده رفتیم تا به ویلا برسیم و بابا فکر کنم از اون سربالایی کلافه بود و علیرضا را زد زیر بغل

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028189067.jpg

اینم ویلایی که ما توش اتراق کرده بودیم

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028113480.jpg

ما هم که در این انتظار بودیم که عکس بگیریم حمله کردیم سوی عکس گرفتن!

حـــــمله

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028113108.jpg

 

علیرضا اینجا حس راه رفتنش گل کرده بود

منظره رو حال کنید

اینجا هم مهمان چند ساعته مادربزرگ خوب صاحبخونه بودیم تو خونه روستایی بسیار زیباشون

علیرضا هم از این چوبه خوشش اومده بود و باهاش بازی میکرد و ولکنش هم نبود

ما آخرش بزور ازش گرفتیم تا اونم با کلی سر و کلک و جیغ و داد

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028113944.jpg

فرداش هم صاحبخونه بسیار مهربون تصمیم گرفت نون خیلی خوشمزه ای بپزه

ما هم که از عکس گرفتن خسته نمیشیم که:|

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028115293.jpg

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028116404.jpg

و اینم علیرضا که اول همه گفت بهه بهه و با اینکه نونا داغ بود یکی برداشت

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028195715.jpg

اینم اقازاده که در دقایق اخر یه افتابی هم گرفت

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028117513.jpg

و در اخرین لحظات در روستا من و اقای همسر

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028112523.jpg

و برگشتیم شهر و فرداش رفتیم یه جایی به اسم عباس اباد که یه زمانی تفریحگاه  شاه عباس بوده (بد نگذره شاه عباسخندونک)

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028117785.jpg

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028206009.jpg

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028119473.jpg

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14027726340.jpg

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14027722609.jpg

آقازاده هم که ماشاالله باباییه شما اون رو  بغل پدر جان خودش میبینید

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14027725970.jpg

علیرضا عادت داره سنگ پرت کنه تو آب خیلی هم لذت میبره

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14027726199.jpg

و در اخر خانواده چهارنفره ماچشمکدر عباس آباد بهشهر

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028118865.jpg

 و بعدش هم رفتیم یه دریای که چون موج نداشت که بهش میگفتن دریای ارام

http://niniweblog.com/upl/dararezoye1/14028206209.jpg

و یکشنبه هم از بهشهر زدیم بیرون و رفتیم به سمت چالوس و نمک ابرود و رشت که در سفرنامه بعد ....

پسندها (6)

نظرات (12)

میترا
25 خرداد 93 13:29
از کنار شهر ما رد میشید میریدبه ما سر نمیزنید انشاالله همیشه به گردش و تفریح
مامان خدیجه
پاسخ
ممنونم
مامان عليرضا
25 خرداد 93 14:36
همیشه به گردش و شادی عزیزم. همیشه شاد و خوش باشید.
گل اندام بانو
25 خرداد 93 15:03
خوش بگذره عزیزم همیشه به شادی و تفریح برید
فریده
26 خرداد 93 14:08
میومدی اصفهان میدیدمت خاله جون خووووووووو
آجی مهربـــــــــــان
26 خرداد 93 23:36
سلام خداراشکر صحیح وسلامت رفتین وبرگشتین وای وقتی متنو خواندم مردم از خنده من پیشنهاد دادم برین هتل عباسی آش بخورین نه غذا هتل عباسی فوق العاده گرونه ولی جزو هتل های درجه یک اصفهانه ولی پول خون خودشونا میگیرنا جاهای دیگه با قیمت مناسب هست حالا برم ادامه مطلبو بخوانم میام نظر براتون میذارم
مامان خدیجه
پاسخ
ممنون اجی جوننه ما خودمون گفتیم بریم ایندفه یه غذای گرون بخوریم ببینیم چی میشهالبته ارزششو داشت
آجی مهربـــــــــــان
26 خرداد 93 23:40
چه عکسای خوشگلی گرفتین چه دریای نازی .............چه روستای خوشگلی..........چه نونایی چه عکس دونفره خوشگلی عکس چهار نفره اون خانومه چادر سر کرده شماین؟من حدس میزنم شما نباشین درسته؟
مامان خدیجه
پاسخ
وا اجی جونم پس کی میتونه باشه با شوهر من و بچه هامهان هان هانالبته تو این عکس یه کم بد قیافه افتاده چادرم
فاطمه مامان گلها
27 خرداد 93 0:46
سلااااام به به چه سفرنامه زیبایی چه مناظر قشنگی چه آقازاده خوشحالی ماشالا عزیزم ایشالا همیشه به گردش و تفریح دفه بعد بیاین این طرفا بد نمیگذره هااا
مامان خدیجه
پاسخ
ممنونم عزیزیاتفاقا تو فکرم یه مسافرتی هم به کهگلویه و بویر احمد داشته باشیم اگه اشتباه نکنم نزدیک 10 یا 15 سال پیش اومده بودم اونورا
فاطمه مامان گلها
27 خرداد 93 0:47
یه چیزی میگم چرا این همه پشت به دوربین عکس گرفتین
مامان خدیجه
پاسخ
البته جلو دوربین هم عکس گرفتیم اما این هم یه مدلشهو صد البته برای تو وبلاگ
مامان ناهید
27 خرداد 93 3:01
به به خسته نباشید چه مسافرت خوبی داشتید معلومه حسابی بهتون خوش گذشته انشالله همیشه با شادی وسلمتی سفرهای خوبی داشته باشید شاد باشید
مامان خدیجه
پاسخ
ممنونم عزیزم انشالله شما سلامت باشید
مامان ناهید
27 خرداد 93 3:02
فدای علیرضا ومهدیه جون با این عکسهای خوشگلشون
مامان اعظم
29 خرداد 93 17:27
سلام همیشه شاد و خوش و خرم باشید
محمد متین
4 تیر 93 0:56
سلام امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه.حتما دوستتون بازم خوشحال میشه برین پیشش شمال.اسم روستا هم محمد آباد بود وبلاگ خوبی دارید موفق باشید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد