نوروزو دیدار یکی از دوستان نی نی وبلاگی
بلاخره بعداز 15 روز خوشگذرونی برگشتیم سر خونه و زندگیمونانشالله که سال خوبی باشه برای همه(متاسفانه با هفت سین عکسی از علیرضا ندارم اما این از همون لحظه تحویله ساله)
تعطیلات نسبتا خوبی بود و تونستیم بعد از مدتها با خانواده دیداری داشته باشیم
تقریبا هشتم عید بود که با 27 نفر از اعضای خانواده رفتیم یه مسافرت سه روزه و خوش گذشت و خدا را شکر علیرضا اصلا در طول تعطیلات عید اذیت نکرد و بچه ارومی بود و ناگفته نماند که از بس بابایی هست اصلا سراغی از من نمیگرفت حتی از خواب که بیدار میشد یه راست میرفت سراغ باباش
تو این مدت خوشبحال علیرضا بود و بهش حسابی خوش گذشت و تا تونست انگشتش را در چشم کوچکترها و بزرگترها میکرد( این متاسفانه عادت شده براش و تا میرسه به کسی با انگشت اشاره میکنه تو چشم طرف) و و همه را کچل کرد از بس موهاشونو میکند
علیرضا خان توعید یکی از دندوناهش هم در اومد و الان شش تا دندون ناز داره و همچنان چهار دست و پا میره و همه اون تنبل میخونن که چرا راه نمیره گر چه تو خانواده ما این حرکت موروثی هست و بچه ها دیر راه میرن و من نگرانی ندارم بچه ام بدبخت فقط یازده ماهشش کجاش دیر شده که همه بهش میگن چرا هنوز راه نرفته؟
اینم سیزده بدر علیرضا
و اما.....
یکی از خاطره انگیز ترین و به یاد مانده ترین عید 93 دیدن یکی از دوستان نی نی وبلاگی بود
اصلا باورم نمیشه که تونستم برم و ببینمشون نه ادرسی و نه شماره ای ازش داشتم ولی چون فامیل و شغل پدرشون را میدونستم قسمت بودبه راحتی بتونم پیداش کنم
وقتی صدای ارومت را شنیدم تنم به لرزه در اومد و باورم نمیشد که صداتو دارم میشنوم وقتی خودت با بچه هاتو دیدم انگار دنیا را بهم داده بودن
انشالله که دوباره بزودی همدیگرو ببینیم
اشنایی من و ناهید جون( مامان پرنسس فاطمه و محمد رضا )که چطوری همدیگرو بعد از حدود بیست سال پیدا کردیم جالبه که قول میدم در یه پست جدید ببنویسمش
ادامه دارد: