مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

اقا زاده

صحبت تلفنی با خدا

1392/9/20 16:28
نویسنده : مامان خدیجه
269 بازدید
اشتراک گذاری

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ 

 

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ 

 

پس چرا کسی جواب نمیده؟ 

 

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.  

 

بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ... 

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم

 

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟ 

 

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.

مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟ 

 

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش

غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا 

 

باهام حرف بزنه گریه میکنما... 

 

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛ 

 

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را

بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم

بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری

بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه

بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ 

 

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن

 

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .

مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا

حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد... 

 

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش

رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های

عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای

تو کوچک است ... 

 

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی... 

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت                                       
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

میترا
20 آذر 92 17:12
مامان لي لي
21 آذر 92 3:31
خدايا!سرده اين پايين، ازاون بالا تماشاکن، اگه ميشه فقط گاهی بيا دست منو "ها"کن! خداياسرده اين پايين،ببين دستامو ميلرزه،ديگه حتی همه دنيا به اين دوری نمی ارزه!کسی اينجانمیبينه، که دنيازيرچشماته، يه عمريادمون رفته، زمين دارمکافاته! خدايا!وقته برگشتن، يه کم بامن مداراکن، شنيدم گرمه آغوشت، اگه ميشه منم جاکن؟!
مامان خدیجه
پاسخ
مث همیشه متنات خیلی قشنگ هستن
مامان آرشیدا
21 آذر 92 9:44
ناراحت شدم
مامان خدیجه
پاسخ
اره واقعا منم اشک تو چشمام جمع شد ممنون که به وب پسرم سر زدی
مامان آنیتا
22 آذر 92 0:25
عزیزم خیلی متنت قشنگ بود واقعا همینطور
مامان ریحان
24 آذر 92 17:47
چه مکالمه ی قشنگی واقعا کاشکی می شد که بزرگ نشیم می بینی چه دختر خوبی هسوم نمیام وبت اما وقتی میام تمام پستات دونه دونه میخونومو کامنت میلوم
مامان خدیجه
پاسخ
الهی من بگردم این دختر هم ولایتی خومو
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد