مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

اقا زاده

بند انگشتی

1392/9/6 10:31
نویسنده : مامان خدیجه
310 بازدید
اشتراک گذاری

 داشتم به علیرضا شیر میدادم و طبق عادتی که دارم همیشه  وقتی بهش شیر میدم کف دستشو قلقلک میدم و اونم خوشش میاد همینطور که دستش را باز کردم تا  با دندونام قلقلی بهش بدم و اون یه لبخندی بزنه تا دلم بلرزه

یهو چشمم به انگشت کوچیکش افتاد با اینکه تنها بودم کلی خندیدم خندهنگشت کوچیکه را ببین چهارتا بند داره ) ولی یهو ترسیدم گفتم نکنه دست بچه مشکلی داشته باشهhttp://s3.picofile.com/file/8101751000/IMG_1415.jpg

(میدونم الان انگشتتو نگاه کردی)

 گفتم شاید کلا دوتا دستش همینجوریه

ولی نه این یکی دستش سه بندی بود

 

http://s3.picofile.com/file/8101751018/IMG_1416.jpg

 همون موقع تو خونه تنها بودم بعدش هم فراموش کردم به باباش و مهدیه نشونش بدم

تا بعد چند روز به اقای همسر گفتم بیا انگشت علیرضا را ببین خجالتبازم هر سه تایی کلی بهش خندیدم

بیچاره بچه م اونم باهامون میخندیدخبر نداشت ما به چی میخندیم  فقط در عالم بچگی با ما همراه میشد

تا اینکه داشتیم انگشت هامون را نگاه میکردیم میگفتیم  شاید واقعا خودش همینطوریه

 از ما که سه بند بودقهقهه اما دیدیم دست ابجییش  هم چهار بندیه

http://s2.picofile.com/file/8101751050/IMG_1418.jpg

حالا موندیم یا این خواهر برادر از هم ارث بردند یا  انگشت بچه ها کلا اینجورین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (22)

گل اندام بانو
6 آذر 92 12:15
نه عزیزم طبیعی هست چه انگشتش نازه
فریبا
6 آذر 92 22:50
فریبا
6 آذر 92 22:57
شاید ارثیه خدا برات نگه داره منم از خدا یه نی نی می خوام 7 ماه پیش یه سقط داشتم دعا کن
مامان خدیجه
پاسخ
ممنونم که بهم سر زدید انشالله خدا هر چه زودتر دامنتو سبز کنه اما ای کاش ادرس میذاشتی
مامان آنیتا
7 آذر 92 0:11
وااای چه باحال اولین بار بود که دیدم
مامان لي لي
7 آذر 92 2:37
عزيزم مال اوا هم همينطوره نگران نباش
مامان خدیجه
پاسخ
واقعااااا پس شاید بچه ها اینجورین بعدش درست میشه
مامان لي لي
7 آذر 92 2:37
بی خیال عطرهای گران قیمت! آدمها باید مثل تو بوی معرفت بدهند..
مامان لي لي
7 آذر 92 2:38
مرسي از اينكه نگرانم شدي و حضور داشتي ممنونم واقعاً خداروشكر خيلي بهترم
مامان خدیجه
پاسخ
خدارا شکر بهترید انشالله همیشه خوب باشید
مامان آرمیتاجون
7 آذر 92 8:52
سلام .. ای جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااانم میدونی همه چیز بچه ها شیرین و دوست داشتنیه حتی بند انگشتاشون مرسی که مثل یه خاله خوب همیشه به دخترمن سر میزنی
فریبا
7 آذر 92 11:54
عزیزم مرسی من ادرس ندارم اگه باردار بشم باز میکنم چند تا از صفحه های قبلی تو خوندم اونجایی که نوشته بودی به امام رضا متوسل شدم گریه ام گرفت منم اخه بهش متوسل شدم
مامان خدیجه
پاسخ
انشاالله به زودی امام رضای غریب مرادتو میده و میشین سه نفر .بازم ممنونم که بهم سر زدی
Lili
7 آذر 92 15:38
سلام عزيز دلم مرسي كه انقدر مهربون و با محبتي به جون اوا نميدونم چه جوري جبران محبت هاي بي مثالت رو بكنم... واقعاً بم لطف داشتي و بي نهايت با كامنت هات شرمندم كردي. بيش از حد خوشحالم كه دوستي دارم كه كه مهمتر از شادي در غم كنارمه. به خاطر فشار عصبي و درست نبودن تغذيه پريروز نفهميديم يه دفعه چي شد... دروغ چرا يك ان فكر كردم سكته كردم و فلج شدم.... ببخش تورو خدا ناراحتتون كردم اما واقعاً دوست داشتم براي اوا به يادگار بمونه ميخوام تلخي و شيريني زندگي من و از زماني كه توشِ كامل با خبر باشه نميدونم درسته يا اشتباه اما من اينجوري دوست داشتم.. خيلي دوستت دارم ميبوسمت واقعاً باز هم ممنونتم به خاطر كامنت هاي پر از مهر و محبتت عزيز دلم
مامان خدیجه
پاسخ
باعث افتخاره منه که دوستی مثل شما داشته باشم عزیزمی
مامان ریحان
8 آذر 92 2:05
سلام چه جالب تا حالا دقت نکرده بیدوم زلزله ی بوشهر خیلی ناراحتوم کِرد شما که برازجون کسی ندارین ؟ راستی مونم لینکت کردوم، با نوشتنوم که مشکلی نداری سی خوندنش
مامان خدیجه
پاسخ
مو خوم برازجونی هسم خونواده ام همه برازجون هسن اما خدا را شکر مشکلی براشو ن پیش نیومدهممنونم که نگرانم شدید با نوشتن که نه بابااما بهم رمز نمیدید؟
میترا
8 آذر 92 18:14
وای چه باحال هست
مامان لي لي
9 آذر 92 4:52
عاشق پسر خاله ي، کلاه قرمزیم! دیدی رفته بود يك کیک مسموم رو تنهایی خورده بود تا بقیه مریض نشن! 
بهش گفتن: خب چرا ننداختی دور؟گفت خب مورچه ها میخوردن! مريض ميشدن!!به مورچه که نمیشه سرم وصل کرد.اين يعنی آخر معرفت به یاد همه ي رفقای با معرفت كه هيچ وقت از يادمون نميرن و تو با معرفت ترين خواهر مني😘😘😘😘😘
مامان لي لي
9 آذر 92 7:28
واي عزيزم خداروشكر كه زلزله به خانواده ي شما اسيبي نرسونده... انشالله هميشه سلامت باشن
مامان خدیجه
پاسخ
ممنونم سلامت باشی
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
9 آذر 92 9:02
سلام خیلی باحال بود قربونه اون انگشت توچولو موچولوت برم من علیرضا جوووووووووونم
مامان خدیجه
پاسخ
خدا نکنه خاله جون
مامان نرگس
9 آذر 92 9:57
فکر نمی کنم مساله خاصی باشه، طبیعیه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
10 آذر 92 14:53
الهی بگردمبند انگشتی خاله خدیجه جون چقدر جالب وبا مزه بود واینکه چقدر باز جالب بود که متوجه شدید وبعد چند سال تازه فهمیدید مهدیه جون هم همینطور هست ولی قشنگ هستااااااااااااااااااا
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
10 آذر 92 14:55
میگم شاید این بند اضافی یه امتیاز خیلی خوبی از طرف پروردگار باشه که در پیشرفت بچه ها نقش بسزایی داشته باشه امیدوارم همینطور باشه
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
10 آذر 92 14:57
خدیجه جون باز ازتون ممنونم که نگران ما بودید وحس کردم چقدر خوشبخم من که خدا بهترین دوستهارو نصیب من می کنه دوستتون دارم عزیزم بچه هارو ببوسین همسری رو سلام برسونید
مامان لي لي
12 آذر 92 8:00
صحبت ازفاصله نیست!صحبت ازمهرووفاست شايداين فاصله ها،محک عاطفه هاست!
قطره
15 آذر 92 16:58
خیلی با حال بودددددددددددددددددد اعتراف میکنم تا حالا به بند انگشتای بچه ها توجه نکردم
مامان خدیجه
پاسخ
کجایی ابجی مدتی بود نبودی ؟
عمه حلیمه
14 دی 92 16:48
به عمشون رفتن ولی مال من انگشت دومیه س که چهار بند داره
مامان خدیجه
پاسخ
واقعاااااااااااااااااااادستت درد نکنه بابت قالب
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد