مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

اقا زاده

یه روز خوب ابری

1392/10/23 17:14
نویسنده : مامان خدیجه
403 بازدید
اشتراک گذاری

 پنجشنبه گذشته صبح که از خواب خوش بیدار شدیم دیدم عجب هوای ابری هست.دخترک که طبق پنجشنبه ها رفتن کلاس زبان و اقای شوهر هم سر کار منم که با علیرضا  تو خونه تنها و گرفتار کارای خونه

طبق عادت همیشگیمتفکر اقای خونه دستور نهار را که خورشت بی بی بتول بود دادند(بی بی بتول کیست:بی بی بتول یه سید بزرگوارن تو ولایتشون که تو ماه  محرم و صفر از قدیم ایام هیت  داشتند و دارن و هر شب شام میدن و شامشون که خورشت (یا همون قیمه )گوشت تازه ست معروفه و نیست که منم دستپختم خیلی خوبهخنده

هر موقع میخواد بگه خورشت خوب درست کن میگه خورشت بی بی بتولی درست کن خلاصه ما هم اطاعت امر کردیم و خورشت را درستیدیم 

و منتظر موندیم تا مهدیه و باباش بیان خونه تا اینکه وقتی اومدند از بس هوای ابری خوبی بود

اینم از  اسمان ابری اون روزhttp://www.niniweblog.com/upl/dararezoye1/13887402342.jpg


پیشنهاد دادن که حیف نیس تو خونه بمونیم نهار را برداریم بریم به دل بیابون و ما هم از خدا خواسته در یه چشم بر همزدنی اماده شدیم و رفتیم

یه ولایتی کنار یه قنات پر از ابیhttp://www.niniweblog.com/upl/dararezoye1/13887402211.jpg

 

عجب هوایی بود  گفتیم چند تا عکس از پسرک  بگیریم اونجا زمینش پراز سنگ ریزه بود و خیلی قشنگ بود برای عکس گرفتن و

علیرضا را خوابوندم روز زمینhttp://www.niniweblog.com/upl/dararezoye1/13887405188.jpg

 

اما  مگه این پسر شیطون و بازیگوش یه جا بند میشد تا گذاشتمش مشت کرد (که تو عکس هم معلومه) و

دستشو پراز سنگ و گذاشت تو دهنشhttp://www.niniweblog.com/upl/dararezoye1/13887402980.jpg

 

از بس سنگ ها خوش دست بودن تا دستش میرسید حمله میکرد و مشت میکرد میذاشت دهنش و هی باباش دست میکرد تو دهنش و سنگ ها را در می اورد  برای بار اول که سنگ گذاشت دهنش من دویدم که سنگ ها را در بیارم که اقای شوهر گفتند در اوردم و دیگه نیس ولی من خیالم راحت نشد و خودم دست کردم دیدیم یه سنگ اندازه بند انگشت تو دهنشهhttp://www.niniweblog.com/upl/dararezoye1/13887404330.jpg

 

(هوا حسابی سرد شد داشتیم کم کم اماده برگشتن میشدیم که دیدیم از بد شانسی لاستیک ماشین پنچر شده)

بعداز سه یا چهار ساعت که برگشتیم خونه و من داشتم لباساش را عوض میکردم دیدم  علیرضا داره یه چیزی میخوره دست کردم تو دهنش دیدم خدای من یه سنگ زیر زبونشه

 

 خیلی ترسیدم دیگه نمیدونم از همون موقع تو دهنش بود و زیر زبونش مونده بوده بیچاره

یا  تو لباسش گیر کرده و الان با لباس عوض کردنش افتاده و برداشته گذاشته دهنش هر چه بود به خیر گذشت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (19)

مامان لي لي
3 آذر 92 16:43
آرزويم اينست توشوي بنده محبوب خدا/ودعامي كنم آرام بماني هرروز/سربلندازهمه ي واقعه ها/شادباشي وبخندي هردم/به دل انگيزترين خاطره ها..
مامان لي لي
3 آذر 92 16:52
به به خورشت قيمه و لب آب و ... چه حالي داده ها😘 واي تورو خدا خيلي مواظب باش شن خيلي بده ببوسش ناز پسرو
مامان آرمیتاجون
4 آذر 92 9:36
معلومه خیلی به علیرضا خوش گذشته ..... انشاءالله که همیشه خوش باشین
مامان خدیجه
پاسخ
اره واقعا
گل اندام بانو
4 آذر 92 11:11
خوش به حالتون چه هوای خوبی.علی رضا هم تو این هوا فکر کنم کلی حال کرده.همیشه بهتون خوش بگذره.راستی دخترم 5 شنبه واکسن 6ماهگی داره میگن واکسنه خیلی درد میگیره راسته؟خیلی استرس دارم.2ماه پیش سرما خورد واکسنش رو دیر زدم برای همین الان دیر تر میزنم .
مامان خدیجه
پاسخ
عزیزم با اینکه بعضیا میگن واکسن شش ماهگی دردش بیشتره اما برای علیرضای من فرقی نداشت با قبلیا. مرکز بهداشت هم میگفت ببین اون دوتا قبلی ها چطور بودن اینم همونطوره واقعا هم همونطور بود فقط علیرضا یه کم تب داشت که تا شبش خوب شد مرکز بهداشت به من پیشنهاد داد نیم ساعت قبل از واکسن که ببرمش قطره استامینوفن بهش بده که منم دادم احساس میکنم بهتر از قبل بود
گل اندام بانو
4 آذر 92 11:15
راستی علیرضا دیگه خودش تنها میشینه؟دختر من که میچرخه میره رو شکمش ولی سینه خیز هنوز نمیره؟
مامان خدیجه
پاسخ
اره میشینه اما نه یکنواخت باید مواظبش باشم چون هنوز به مدت زیاد نمیتونه بشینه
مامان آرمیتاجون
4 آذر 92 11:26
سلام عزیزم ، دخترم خودش کچله ، بچه های خونواده ی ما کلا دیر مو درمیارن ولی بعدش موهاشون خوب و پره.....
گل اندام بانو
4 آذر 92 11:42
دختر من فرنی با نشاسته نمیخوره.چه کار کنم چی بهش بدم فقط سوپ میخوره دیگه به غیر از این چی میشه بهش داد؟چند وعده به علیرضا غذا میدین؟
مامان خدیجه
پاسخ
من چهار پنج وعده بهش میدم احساس میکنم شب قبل خواب که بهش کمکی میدم کمتر بیدار میشه من بعضی اوقات پوره سیب زمینی و هویج هم بهش میدم یا اش مثلا برنج هویج جعفری گوشت یا مرغ و عدس را همه با هم میزارم بپزه بعدش با قاشق له میکنم بهش میدم میگن زوده ولی من چند روزیه یه کم زرده تخم مرغ هم بهش میدم
مرمر(مامی کسرا)
4 آذر 92 14:50
وای عزیزم میدونم چه حالی داشتی..خدا رو شکر بخیر گذشت..اما از این به بعد یه خورده بیشتر مواظب گل پسرمون باشین..
مامان لي لي
4 آذر 92 15:50
نزدیک تر بیا...آن دورها که ایستاده ای چه بخواهی چه نخواهی،دلتنگ میشوم!
مامان آنیتا
4 آذر 92 21:16
همیشه به تفریح گل پسری خوش باشید
مامان خدیجه
پاسخ
سلامت باشی ابجی گلم
مهدیه ( مادر دختری)
5 آذر 92 9:47
وااااااای خدای من خوابوندیش زمین؟ سویشرتش خیلی نازه و بهش میاد! بوس
مامان خدیجه
پاسخ
]چشاتون ناز میبینه
مامان اهورا(نرگس)
5 آذر 92 16:54
وااااااااااااااااااااااااایترو خدا خیلی مراقب پسملی نازمون باش!!!!!!!خدا رو شکر که زود سنگ و دیدی!!!!!!!!!
مامان لي لي
5 آذر 92 19:13
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺براي ماماني و گل پسر
مامان ریحان
6 آذر 92 0:51
سلام همشهری همیشه به گردش و تفریح خوشحالم که بهتون خوش گذشته
مامان خدیجه
پاسخ
سلام عزیزم چه خوب پس شما هم بوشهرید خوشحال شدم از اشناییتون پس با اجازه لینک شدید
عسل بانو
6 آذر 92 22:08
سلام نی نی خیلی نازی داری خدا حفظش کنه
مامان خدیجه
پاسخ
ممنونم
مامان نرگس
9 آذر 92 9:56
به به چه هوای خوبی و چه جای باصفایی خوش باشید همیشه مواظب آقا کوچولو هم باشید
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
10 آذر 92 14:41
سلام خدیجه جون خوبید ببخشید خیلی تاخیر داشتم آخه تازه اومدم ببین این زلزله ارامش رو از ما گرفته چندروزی خونه بابایی بودیم چقدر هم خوش گذشت دیگه فکرغذا درست کردن واین که امروز چی بپزم ذهنمو درگیر نمیکرد
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
10 آذر 92 14:42
ممنون خدیجه جون که به فکرمون بودیدچه خبر از خانواده شما چیزی که نشده ؟راستش سراغی از سعدآباد رو هم گرفتیم گفتن خدارا شکر اتفاقی براشون نیفتاده
مامان خدیجه
پاسخ
ناهید جون خوشحالم که سلامتید و ببخشید این مدت مهمان داشستم نتونستم جوابت را بدم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
10 آذر 92 14:47
به به چه هوای ابری قشنگی خوش به حالتون انشالله همیشه خوش بگذرید و هیچ وقت هوای دلتون ابری نباشه فدای علی رضا جون که مثل محمدرضای من از این سنگ وشنها نمی گذره خوب پسر گلم خوشمزه بود؟ مامان قیمه بی بی بتول به این خوشمزگی رو درست کرده شما سنگ می خورید انشالله همیشه بهتون خوش بگذره
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد