مهدیهمهدیه، تا این لحظه: 21 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
مهسا خانوممهسا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

اقا زاده

15 ماهگیت مبارک

پسرکم امروز پانزده ماهه شد و تو این شهر برای بار اخر نوبت چکاب داشت بردمش بهداشت  و پرونده اش را هم گرفتم اخه بابایی به یه شهر جدید منتقل شده و انشالله تا اخر هفته اسباب کشی میکنیم به شهر جدیدمون  
15 مرداد 1393

تعطیلات عید فطر

اوایل ماه مبارک بود که برای تعطیلات عید فطر از طرف یکی از دوستان دعوت شدیم به پارک ملی خبر(استان کرمان) واز از قبل مهمانسرا گرفته بودند اینم درخت میوه هاش برای نهار عید هم گوسفند سر بریدند شب هم رفتیم بیرون.....     فرداش هم رفتیم گردش کنار رودخونه ای که خیلی اب خنک و گوارایی داشت به علیرضا حسابی خوش کذشت و تا دلش بخواد اب بازی کرد   ...
13 مرداد 1393

علیرضا در راهپیمایی روز قدس

با اینکه هوا گرم بود اما در لحظه  اخر تصمیم گرفتیم بریم راهپیمایی اینجا هر کاری میکردیم  علیرضاپرچم تو دستش نمیگرفت و ازش میترسید ابجی بزور پرچم داد دستش تا بتونم ازش یه عکس بندازم ...
4 مرداد 1393

علیرضای سحر خیز

با اینکه سعی میکنیم بدون سر و صدا بیدار شیم برای صرف سحری اما بازم علیرضا بیدار میشه  علیرضا در حال خوردن خربزه در سحر بعد از مدتی که دوربین تعمیر شد گفتم یه عکس دو نفره بگیرم از این گلهای خودم   ...
20 تير 1393

چهارده ماهگی

چهارده ماهگیت مبارک پسرکم   پسرکم از پریشب تا حالا تب داره وخیلی بیحاله و نق میزنه دیشب بردیمش دکتر و بعد از معاینه گفت یکی از گوش هاش یه کم عفونت داره و با یه کیسه پر از دارو برگشتیم خونه   خدا کنه هر چه زودتر خوب شی عزیزکم ...
15 تير 1393

شیرین کاری های علیرضا

علیرضام حدود دو ماهی میشه راه افتاده و دیگه راحت بدون کمک میتونه راه بره خیلی شیرین شده و از بس کارای شیرین میکنه ادم دلش میخواد درسته قورتش بده با هر اهنگی یا دست میزنه یا سینه از ماه ها قبل وقتی پ ی پ ی میکرد (روم به دیوار)دستمو جلو دماغم تکون میدادم و میگفتم پیف پیف علیرضا پ ی پ ی کرده الان دیگه خودش یاد گرفته تا کارشو میکنه میگه پیف پیف از تولدش هم از وقتی یاد گرفت شمع تولدشو فوت کنه الان دیگه  شمع یا کبریت یا  فندکی و یا حتی حشره ای ببینه فوت میکنه وقتی مرغ و خروس های تو حیاط صداشون در میاد اونا را کیش میکنه وقتی میگیم نماز بخون سرشو میزاره رو مهر و همراه باباش مسوا...
10 تير 1393

سفرنامه شمال2

صبح که از بهشهر زدیم بیرون صبحانه را  کنار ساحل زیبای فریدونکنار خوردیم و علیرضا را ازاد گذاشتم تا انجاکه دلش بخواد با شن های کنار دریا بازی کنه وبلاخره رفتیم تا رسیدیم به نمک ابرود   و رفتیم تله کابین   علیرضا در تله کابین اصلا از عکس های تو تله کابین راضی نیستم اخه خودم که عکاس نباشم عکس ها دیگه هیچ من که ترسیده بودم و نمیتونستم میله وسط تله کابینو ول کنم به همین خاطر نمیتونستم عکس بگیرم وسپردمش به اقا اینم پارک جنگلی بعد از پیاده شدن از تله کابین ابجی و علیرضا در پارگ جنگلی بعد از تله کابین هم ...
28 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اقا زاده می باشد