بدون عنوان
بدون عنوان
من نمیدونم تو پسر هستی یا دختر سالم باشی هر کدام باشی عاشقتم و دوستت دارم منو ببین با اینکه تو حتی یک سلول هم نیستی بازم دارم در موردت تصمیم میگیرم این وبلاگ را ساختم تا وقتی اومدی بهت بگم چقد منتظرت بودم تا بلاخره اومدی تو دلم ...
نویسنده :
مامان خدیجه
18:25
خدایا تو را شکر گذارم
سلام نی نی جونم .دیشب دوباره مامانیت دلش گرفت میدونی چرا؟ اخه ابجیت از عصر بی حوصله وکسل بودتا اینکه بابات هم متوجه شد و ازمن سوال کرد دخترک چشه انگار بی حوصله ست (من که میدونستم دردش چیه) صداش کردم گفتم عزیزم نکنه تو مدرسه دعوات شده گفت نه بعدش که رفتم ببینم چه میگه دیدم داره گریه میکنه منم وقتی اشکاشو دیدم نتونستم جلویغضی را که مدت هاست تو گلوم مونده بگیرم و برای اینکه اشکامو نبینده رفتم تو اشپزخونه. نی نی میدونی چش بود از تنهایی از تک بودن خسته شده اینم اون که چقد به بچه ها علاقه داره اخه چرا نباید مامانش بتونه یه نی نی براش بیاره اگه یه نی نی تو خونه داشت دیگه حوصلش سر نمیرفت وای که چقدر اون موقع دلم گرفت ام...
نویسنده :
مامان خدیجه
18:23
خدایا شکرت
بدون عنوان
امروز تو خونه همسایه دلم گرفت از نداشتن نی نی
خدایا از تو ممنونم
سلام نی نی جونم خوبی عزیزم چه خبرا؟ بهم قول داه بودی که بری و از خدا بپرسی کی میتونی بیای تو دلم ؟ پس چی شد مامانی؟ عزیزم من تحملم زیاده و خدا را به داشته هاش و نداشته هاش شکر میکنم اما اگه خدای مهربون صلاح بدونه بدو زود بیا تو دل مامانیت تا دیگه هیچ غصه ای نداشته باشه. پس منتظرت میمونم ...
نویسنده :
مامان خدیجه
18:19