همه چی قاطی
از بس علیرضا بد خواب بود و هنوز نخوابیده بود به دو دقیقه نمیرسید که بیدار میشدتصمیم گرفتیم بزاریمش تو گهواره تا شاید بهتر بخوابه گر چه از اول نمیخواستم عادت به گهواره کنه ولی چاره ای نداشتیم
و این روزا البته بین روز که میخواد بخوابه میزارمش تو گهواره و خیلی کار سازه و شب هم کنار خودم میخوابونمش
الان هم که دیگه هی میره به شکم و به دوثانیه نرسیده خسته میشه و دادش میره هوا و باید یکی برگردونش جالب ااینجاست تا برمیگرده دوباره میره به شکم و دوباره سر و صداش میره بالا
فکر کنم بوی ماه مهر زده به سرشو صبح زود با ابجیش بیدار میشه وبعدش که ابجی رفت مدرسه دوباره نق میزنه و چشماشو میماله وبه گریه میافته و منم میبرم میخوابونمش
از وقتی علیرضا دنیا اومده بود چشمای تیله ایشاشک میومد و به قول دکترا غده اشکیش بسته بود و قطره استفاده میکردم و دکتر گفته بود باید تا شش ماه گوشه چشمش را مالش بدم اگه خوب شد که هیچ و گرنه زیر یه سال باید میل بزنه
و گفتیم برای اطمینان بیشتر ببریمش متخصص چشم ودکتر همون حرف را تکرار کرد و همون قطره ای را که قبلااستفاده میکردم را تجویز کرد
و به گفته ما دستش خیر بود و همان روز تولد امام رضا(ع) هم بود و من نذر امام کردم و باور کنید از قطره ای که دکتر داد اصلا استفاده نکردم چون اخرین چشم دردش همان روزی بود که بردمش دکتر و دیگه نیاز به قطره نداشت
یا ضامن اهو